همراه خاک اره تف میکنم طعم بیدار بودن را
با سرفه ام در خواب حس میکنم درد نجار بودن را
از نردبان بودن بسیار غمگینم
از آسمان بودن بسیار غمگینم
تمرین کنم باید دیوار بودن را
چون فوج ماهی ها در نفت میمیرم
دریای آلوده دارد به آرامی ...
کم میکند از من بسیار بودن را
وقتی میمیمرم هم دردسر سازم هم دست و پا گیرم
اما به هر دردی باید تحمل کرد سربار بودن را
وقتی میمیمرم هم دردسر سازم هم دست و پا گیرم
اما به هر دردی باید تحمل کرد سربار بودن را
در سینه ام بم ها با کوهی از غم ها
پیوسته لرزیدم پس دفن خود کردم
همراه آدم ها جاندار بودن را
روزی اگر زاغی روباه را بلعید
جای تاسف نیست
هیهات اگر روزی صابون بیاموزد مکار بودن را
می تراوید از از گور من بهرام از کوزه ام خیام
از مستی ام حافظ سر مشق میگیرد هوشیار بودن را
وقتی میمیمرم هم دردسر سازم هم دست و پا گیرم
اما به هر طبقی باید تحمل کرد سربار بودن را
وقتی میمیمرم هم دردسر سازم هم دست و پا گیرم
اما به هر طبقی باید تحمل کرد سربار بودن را
Mohsen Chavoshi Hamrahe Khak Arreh
ارسال نظر